نياز برادران به آذوقه، زمينه ساز ديدار آنان با يوسف شد. هنگامي که بار قحطي و تنگي معيشت بر دوش برادران فشار آورد، آنان به اميد يافتن آذوقه، رهسپار مصر گشتند و اين مقدمهي ديدار آنان با يوسف گرديد.
شکل گرفتن احساس نياز به امام مهدي (عج) در ژرفاي جان انسانها نيز زمينه ساز ظهور يوسف زهراعليه السلام است. امام مهدي (عج) در توقيعي خطاب به اسحاق بن يعقوب ميفرمايند:
...واکثروا الدعاء بتعجيل الفرج.... [1] .
...براي فرج من، بسيار دعا کنيد....
افزون بر روايت ياد شده، در روايتهاي فراواني به شيعيان دستور داده شده است که براي فرا رسيدن ظهور دعا کنند؛ زيرا يکي از زمينههاي دعا، احساس نياز است. دعا در بستر نياز ميرويد. آدمي تا کمبودي نداشته باشد و در وجودش، احساس نياز به آنچه ندارد، شکل نگيرد، دست به دعا بر نميدارد. ما نيز اگر بخواهيم که براي ظهور حضرت مهدي (عج) دعا کنيم، بايد احساس نياز به وجود ايشان را در درون خود سامان دهيم. تنها در اين صورت است که دعا خواهيم کرد. بنابراين، دستور به دعا کردن، در واقع دستور به برانگيختن احساس نياز به امام(عج) در وجود خويش است.
برادران يوسف، تاب تحمل او را نداشتند؛ زيرا به او احساس نياز نميکردند و نميدانستند که وجود يوسف به چه کار آنان ميآيد؛ از اينرو، او را از خود راندند و آوارهي ديار غربتش کردند.
براي وصال يوسف ميبايست زمان بگذرد تا برادران با دشواريهاي روزگار دست و پنجه نرم کنند، سختيها را بچشند و فراز و نشيبها را ببيند. آنگاه کم کم احساس نياز به يوسف در وجودشان شکل بگيرد؛ نياز به کسي که دردهاي آنان را تسکين بخشد و غبار محنت از رُخشان بزدايد. اين احساس چيزي نبود که بتوان آن را يک شبه به آنان تزريق کرد، بلکه در گذر زمان ميبايست اين احساس شکل بگيرد. اين ميوهاي بود که بايد به طور طبيعي ميرسيد. به همين دليل، يوسف با اينکه ميدانست پدر و برادران او در کنعانند، ولي هيچ اقدامي نکرد. او ميتوانست به کنعان برود يا دستکم، نامهاي براي پدر بنويسد و از او بخواهد که به نزدش بيايند، ولي اين چنين نکرد. زيرا چه بسا اگر برادران، پيش از فراهم شدن زمينه، به ديدار او ميآمدند، سودي نداشت؛ زيرا انگيزههاي دشمني پيشين هنوز وجود داشت و تحولي که آن عامل را از بين ببرد، هنوز رخ نداده بود.
به راستي، هنگامي که برادران ادعا کردند يوسف، طعمهي گرگ شده است، چرا يعقوب از آنان نخواست که باقي ماندهي جسد يا دستکم استخوانهايش را بياورند؟ اين بدان دليل بود که ميدانست اگر چنين بگويد، برادران براي اثبات ادعايشان، يوسف را خواهند کشت و جسدش را خواهند آورد. چرا هنگامي که کاروان، يوسف را يافت، يوسف به آنان نگفت که من فرزند يعقوب و اهل کنعانم. مرا به خاندانم باز گردانيد؟ آيا به اين دليل نبود که ميدانست اگر او را باز گردانند، سرانجام به دست برادرانش کشته خواهد شد؟! چرا که ظرفيتِ با يوسف بودن هنوز در آنان پديد نيامده بود و اين ظرفيت ميبايست به صورت طبيعي و در گذر زمان و کشاکش حوادث، شکل ميگرفت. بر همهي اينها مقام الهي يعقوب را نيز بيافزاييد. او پيامبر بود و با اعجاز الهي ميتوانست کاري کند که برادران نتوانند يوسف را بکشند و او در کنار يوسف بماند، ولي چنين نکرد؛ زيرا سنت الهي بر اين است که جريان امور روند طبيعي و عادي خود را بپيمايد و مردم با اختيار و انتخاب خود، سعادت يا شقاوت را برگزينند و در ميدان نفس گير زندگي به آن برسند. به همين خاطر - گرچه در اين ميان، يعقوبي نيز وجود دارد که زمينهي ملاقات براي او کاملاً مهياست و او خود را کاملاً آمادهي وصال کرده است - هرچند يوسف خود نيز از غربت و تنهايي، غمگين و دل آزرده است، ولي لب فرو ميبندد و منتظر ميماند، تا برادران آماده شوند و خود قدم به راه گذارند و به سويش بيايند. تنها در اين صورت است که قدر او را خواهند دانست و از او بهره خواهند برد.
و اين، حکايت حال يوسف زهراست. نااهلان و کم خرداني که تاب تحمل او و ظرفيت با او بودن و در کنار او زيستن را نداشتند، او را به چاه غيبت افکندند. در آمدن او از چاه غيبت نيز به فراهم شدن زمينه بستگي دارد. بايد مردم به خود آيند، او را بخواهند و به او احساس نياز کنند. شکل گرفتن چنين احساس نيازي، نيازمند گذر زمان است. بايد زمان سپري شود تا بشريت در کوران حوادث دريابد که گرهگشاي مشکلاتش، کس ديگري است. بايد خود اين ميوه برسد؛ چيدن آن پيش از موعد، تباه کردن آن است. آمدن مهدي (عج) بدون فراهم آمدن زمينه و شکلگيري احساس نياز به او و پديد آمدن ظرفيت تحمل او، چيزي جز تباه کردن او نيست. آري، او ميتواند به اعجاز الهي، همهي مانعها را برطرف کند، امّا سنت الهي جز اين است. بايد، مردم خود بخواهند و در راه، گام نهند. هرچند وي از اين غربت و فراق، غمگين و دلخسته است، اما لب فروبسته و براي آمدن مردم به سوي خويش، همچنان چشم به راه نشسته است؛ زيرا راهي جز اين نيست. آيا کسي هست که او را از اين انتظار به در آورد؟ در اين ميان، شيعيان يعقوب گونهاي نيز هستند که دلهايشان، از عطر محبت او سرشار است و خود را براي سيراب شدن از چشمه سار حضورش کاملاً آماده کردهاند، امّا افسوس که اين دسته نيز بايد در غم فراق بسوزند؛ زيرا براي آمدن او، بايد همه آماده باشند.
:: بازدید از این مطلب : 267
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10